خلیفه دوم چه کسی بود؟
خلیفه دوم چه کسی بود؟
در این مقاله ما سعی بر این داریم که به دور از پیش داوری و غرض ورز های متعصبانه ، شخصیت خلیفه دوم عمر خطاب را مورد برری قرار دهیم و با بررسی زوایای آشکار و پنهان شخصیت خلیفه دوم او را بهتر بشناسیم.
. در مورد گذشته عمر می توان گفت که او از قبیله قریش بود و در سال 13 عام الفیل در مکه به دنیا آمد. کنیه اش "ابوحفص" و مادرش ، حنتمه، خواهر ابوجهل بود. تا پیش از گفتن شهادتین ، از دشمنان سرسخت رسول خدا به شمار می رفت. و لذا بنا بر برخی روایات، از سوی قریش مامور کشتن پیامبر شد اما در آن هنگام متوجه شد که خواهر و شوهر خواهرش مسلمان شده اند، از این رو خشمگین به خانه آنها رفت و خواهر خود را به شدت کتک زد اما بعد از مدتی شهادتین گفت.
ادعاست که او در بسیاری از جنگ های زمان رسول خدا شرکت داشت، لیکن مورخان هیچ ماجرایی از مبارزات او را نقل نکرده اند. عمر در سقیفه بنی ساعده حضور داشت و بیشترین نقش را در برگزیدن ابوبکر ایفا کرد، از این رو ابوبکر در هنگام مرگ وصیت کرد که عمر بعد از او خلیفه شود. پس در سال 13 هجری خلافت را در دست گرفت و نام امیرالمومنین را برای خود برگزید و دو سال و شش ماه خلافت کرد و در این مدت به تاسیس دیوان و دفتر برای حکومت پرداخت. در زمان خلافت او سرزمین های عراق ، فلسطین، شام، مصر و بخش هایی از ایران فتح شد.
یکی از اقدامات نادرست وی طبقه بندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا بود که باعث ایجاد فاصله طبقاتی بسیاری در جامعه اسلامی کرد. با این حال نقل کرده اند که زندگی ساده ای داشت و در امور مالی سخت گیر بود. مورخان او را مردی بلندقد، سرخ رو و تند خو توصیف کرده اند که در موارد بسیاری به رسول خدا اعتراض می کرد که از جمله در واقعه صلح حدیبیه و متعه حج اشاره کرد.
حفصه دخترش، یکی از همسران رسول خدا بود. عمر در 27 ذیحجه سال 23 هجری در 63 سالگی بر اثر شمشیر پیروز نهاوندی (ابولولو) جان سپرد و در خانه رسول خدا مدفون شد. ( 1- اسدالغابه، ج 4، ص 145، 2- الکامل، ج 2، ص 209 تا 219 و 9 تا 19، 3- معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 31.).
- منع کتابت حدیث توسط خلیفه دوم:
تاریخ گواه است که خلیفه دوم عمر ابن خطاب اول کسی بود فرمان منع کتابت حدیث را صادر کرد . در تاریخ آمده است که به خلیفه گزارش دادند که در دست مردم یک رشته کتابهایی است که در آنها از سنن و احادیث رسول گرامی ضبط شده است. عمر از مردم خواست که همه را بیاورند به بهانه این که وی درباره آنها نظر دهد. پس هر کس نوشته ای داشت آورد به گمان اینکه او می نگرد و می خواند و اختلاف آنها را رفع می کند. اما وقتی احادیث رانزد او آوردند، او تمام احادیث را جمع کرد ودرآتش سوزاند. (تقیید العلم، ص 52. )
هم چنین درتاریخ طبری آمده است که هر موقع عمر کسی را برای اداره امور به نقطه ای اعزام می کرد، سفارش می کرد که از محمد، کمتر سخن نقل کنید، و من همکار شما هستم (تاریخ طبری، ط اعلمی، ج3، ص 273) و در تایید این مطلب ابن سعد در طبقات خود نقل کرده است که وقتی عمر "قرظه بن کعب" را به نقطه ای اعزام کرد، تا چند میلی مدینه به مشایعت او رفت و یادآور شد، عیت مشایعت این است که تورا تذکر دهم تا از محمد کمتر روایت کنید. (طبقات ابن سعد، ج9، ص7، ط بیروت، کنز العمال، ج 10 ، ص393، شماره 29482.)
با توجه به این مسئله که تمام مشکلات موجود دنیای اسلام بر سر بخش هایی از دین است که به صورت واضح و روشن در قرآن نیامده است و تمام مذاهب و فرق اسلامی بر سر اصول دین با یکدیگر توافق کامل دارند اما در تقسیر و بیان علل و بخش هایی از دین که استنباط آن به صورت روشن و واضح در قرآن نیامده است با یکدیگر اختلاف دارند و برای فهم این گونه موارد به سنت پیامبر رجوع می کنند و سنت پیامبر دقیقا همان چیزی است که در احادیث و سخنان نقل شده از پیامبر و یا رفتار پیامبر ثبت شده است و این راستا نیز خود را اهل سنت می نامند. پس عدم کتابت حدیث به ضرر تمام ادیان مذاهب اسلامی است ، چه از اهل سنت که خود را پیرو سنت پیامبر می دانند و چه تشییع که خود را پیرو سیره و روش پیامبر و اهل بیتش می داند. پس در حقیقت این مسئله که عدم کتابت احادیث پیامبر چه صدمه بزرگی به دین اسلام (چه شیعه و چه سنی) وارد کرد بر همگان مکشوف است پس این سوال مطرح می شود که در حقیقت عدم کتابت حدیث به نفع چه کسی تمام شده است ؟ و در پس این عمل چه هدفی نهفته بوده است که ما در ادامه این مقاله سعی بر این داریم تا علل و اهداف این امر و حقیقت شخصیت بنیان گذاران این امر را هر چه روشن تر و موشکافانه از یک دیدگاه بیطرفانه مورد بررسی قرار دهیم.
خلیفه دوم این توجیه را مطرح می کنند که فلسفه این کار این بوده است که :
1- مردم از تلاوت قرآن باز نمانند.
2- حدیث پیامبر با وحی الهی مخلوط نشود و قرآن از تحریف مصون بماند.
در بررسی مسایل بالا به نظر می رسد در ابتدا قبل از هر اظهار نظر شخصی و عقلی پیرامون این شبهات باید به سیره پیامبر که توسط خود اهل سنت نوشته شده است بپردازیم و سپس این مسئله را از جنبه عقلی مورد بررسی قرار دهیم.
در کتاب صحیح بخاری که از بزرگترین کتب حدیث اهل سنت می باشد آورده شده است که "ابوهریره می گوید: در سالی که پیامبر مکه را فتح کرد ، قبیله خزاعه ، به عنوان انتقام ، مردی از بنی لیث را کشتند، خبر به پیامبر رسید ، آنگاه پیامبر بر مرکب سوار شد و خطبه ای ایراد فرمود (خطبه را یاد آور می شود) ، آنگاه می افزاید: مردی از اهل یمن حضور رسول خدا رسید و گفت ای پیامبر خدا ، اینخطبه را برای من بنویس. پیامبر دستور داد که برای او بنویسند.(صحیح بخاری، ج 1 ، باب کتابه الحدیث، ص 30. ) .
پس طبقه تایید اهل سنت در حقیقت این مسئله که شخص پیامبر با نوشتن حدیث موافق بوده است و مردم را به نوشتن حدیث ترغیب می کرده است شکی نیست و با توجه به این که فتح مکه در سال 8 هجری اتفاق افتاد، پس اگر این مسئله باعث روی گردان شدن مردم از تلاوت قرآن می شده است باید خود رسول خدا که خود حامل وحی و نگهبان وحی بود و خود صلاح دین خود را بهتر از دیگران می دانست ، بیشتر از دیگران راجع به این مسئله نگران باشند اما همان طور که در حدیث بالا آورده شده است ، پیامبر شخصا دستور به کتابت حدیث فرموده اند. پس این شبه کاملا رد می شود. مگر به دو دلیل اولا اینکه عاملان این مسئله سطح درک و فهم خود را از پیامبر خدا بالاتر دانسته و صلاح دین او را بهتر از او تشخیص داده باشند و این بدان معنی است که ایشان مقام علمی و عقلی و نظری خود را از پیامبر خدا بالاتر دانسته و این امر ممکن نیست مگر اینکه ما قبول کنیم که حضرت محمد خاتم انبیاء نبوده و عمر خطاب بعد از او به پیامبری قوم خویش رسیده باشد. با فرض محال بودن این مسئله که هم اهل سنت (تمام مذاهب) و هم تشییع آنرا رد می کنند و هرگز سخنی از آن به میان نیامده است به فرض دوم می رسیم. اما دلیل دوم این است که عاملان این عمل نه به دنبال حفظ دین خدا بلکه به دنبال حفظ قدرت خویش بوده اند. اما در صورت اثبات این مسئله در گرو شناخت شخصیت حقیقی خلیفه دوم است . با نگاهی به گذشته این مسئله را در می یابیم که عمر بن خطاب در ابتدا به دنبال خلافت بر مسلمین بوده است و گواه این مسئله نیز حدیثی است در کتاب صحیح بخاری. در کتاب صحیح بخاری آمده است که در وقتی بیماری رسول خدا شدت یافت ، فرمود: "کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید" اما عمر گفت: بیماری بر او غلبه کرده ، کتاب خدا ند ماست ، برای ما کافی است. حاضران در مجلس ، در آورن و نیاوردن کاغذ ، اختلاف نظر پیدا کردند ، و وقتی پیامبر ف اختلاف آنها را مشاهد کرد، فرمود: برخیزید بروید، نزد من نزاع نکنید، این عباس می گفت: مصیبت بزرگ روزی بود که میان پیامبر و نگارش نامه ، ممانعت کردند. (صحیح بخاری ، ج1 ، باب کتابه العلم ، ص 30. ) اما همان طوری که این عباس نیز گفته این مصیبت بزرگ را کسی جز عمر خطاب بر مسلمین وارد نکرد . پس با توجه به مطالب بالا در می بابیم که عمر خطاب در ابتدا نیز به دنبال خلافت بر مسلمین بوده است و این راه نیز از هر اقدامی نیز در هر زمانی کوتاهی نکرده است.
پس به این نتیجه واضح نایل می شویم که عمر در حقیقت نه این که پیامبر خدا را قبول نداشت ، بلکه کتاب خدا و قرآن را نیز قبول نداشت که برای این امر دو دلیل نیز طبق روایات اهل سنت وجود دارد. اولا اینکه در هنگامی که پیامبر در حیات بود با دستور صریح پیامبر مخالفت کرده است و حتی در مستنداتی نقل شده است که پیامبر را به هذیان گویی قبل از مرگ متهم کرده است که این مطلب با نگاهی به اعتقادات ابتدایی یک مسلمان از هر مذهبی باشد نیز مغایرت کامل را دارد ، پس کسی که پیامبر با دستور پیامبر خدا مخالفت بکند از دیدگاه تمام مذاهب اسلامی و حتی غیر اسلامی جزو پیروان شریعت آن پیامبر به حساب نمی آید که ابن مطلب بستگی به شرایط و زمانی خاصی نیست و در هر زمانی صادق است. زیرا که لازمه پذیرش دعوت یک پیامبر در ابتدا ، پذیرش و تایید صدق گفتار و اعمال او در تمام مدت ، از هنگام مبعوث شدن تا هنگام مرگ می باشد و شک در در هر برهه ای زمان بعثت آن پیامبر در حقیقت شک نسبت به حقیقت پیامبری اوست . زیرا نمی توان گفت که پیامبری پس از بعثت مدتی در مدت خاص و شرایط خاصی دارای صدق گفتار بوده و در شرایط دیگر سخنانش از صدق به دور بوده است. پس لازمه این که ما شخصی را به پیامبری قبول کنیم لازمه پذیرش صدق گفتار و رفتار او در تمام لحظات عمر اوست تا بتوان در آینده گفتار و رفتار او را مورد االگو قرار داد.
حال با روشن شدن مسئله بالا به خوبی روشن می شود که عمر در حقیقت یک مسلمان واقعی نبوده است . یعنی اعتقادی را که حتی یک مسلمان عامی با هر مذهبی نسبت به دین خدا و پیامبرش دارد را نداشته است. در این جا این سوال مطرح می شود که پس او که بوده است!!!!
حال این سوال مطرح می شودکه اگر او یک مسلمان واقعی نبوده است پس او چرا به بهانه اینکه قرآن دچار تحریف نشود دستور نابودی تمام احادیث پیامبر را صادر کرد . به نظر می رسدکه با بررسی موشکافانه تر این دستور عمر خطاب می توان علاوه بر این به قصد و نیت حقیقی او پی برد ، می توان ابعاد خاموش شخصیت وی را نیز هر چه بیشتر روشن تر کرد.
قرآن کتاب آسمانی مسلمانان است و بزرگترین معجزه حضرت محمد (ص) و به تایید تمام مذاهب و فرق اسلامی محکم ترین دلیل و برهان پیامبری او از جانب خداوند است، پس هر گونه قبول ، رد و یا شک در قرآن و آیات قرآن به منزله شک در پیامبری و بعثت حضرت محمد می باشد.
همان طوری که در بالا آمده است مهم ترین دلیل خلیفه دوم برای نابودی احادیث ، مصون نگهداشتن قرآن از تحریف می باشد . اما خداوند در قرآن می فرماید که این کتاب را من نازل کرده ام و خود نیز حافظ آن از هرگونه تحریف هستم و شایدجالب باشدکه بدانید به اعتراف تمام مذاهب اسلامی از سنی و شیعه، یکی از بزرگترین معجزات قرآن که در طول سالیان متمادی پس از بعثت پیامبر نیز استمرار داشته ، همین یکتا بودن قرآن و بدور از تحریف بودن آن است به طوری که تا به حال هیچ اختلافی در بین مذاهب درمورد نص قرآن نبوده است و در حقیقت این اعتقاد از بنیادی ترین اعتقادات یک مسلمان عامی با هر مذهبی است که این کتاب دقیقا همان کتابی است که از جانب خداوند بر حضرت محمد نازل شده است. پس در حقیقت کسی که در حقیقت این مسئله به هر نحو و با هر دلیلی شک کند در حقیقت شک در معجزه بودن قرآن و هم چنین شک در راستی و درستی قرآن و به طبع شک در پیامبری حضرت محمد (ص) کرده است ، زیرا این مطلب جزء نص صریح قرآن است و نیاز به هیچ گونه تفسیری ندارد و همان طور که در بالا گفته شد شک در نص صریح قرآن، شک در خود قرآن است و کسی که در این گونه موارد شک داشته باشد یک مسلمان (یعنی تسلیم امر خدا و گفتار خدا) نیست و در حقیقت از دین خارج است پس به نظر می رسدکه خلیفه دوم به هیچ کدام از موارد بالا (با ارائه مستندات و دلایل عقلی) اعتقاد راسخی نداشته است.
البته شاید با نگاهی به گذشته خلیفه دوم بتوان پاسخ این سوال را بهتر دریافت
البته با در نظر گرفتن مستندات عقلی و نقلی که تماما بر اساس کتب اهل سنت گردآوری شده است می توان یک قضاوت عادلانه در مورد حقیقت شخصیت خلیفه دوم انجام داد که من صلاح می دانم این مسئله را به وجدان بیدار خواننده واگذار نمایم
در این مقاله ما سعی بر این داریم که به دور از پیش داوری و غرض ورز های متعصبانه ، شخصیت خلیفه دوم عمر خطاب را مورد برری قرار دهیم و با بررسی زوایای آشکار و پنهان شخصیت خلیفه دوم او را بهتر بشناسیم.
. در مورد گذشته عمر می توان گفت که او از قبیله قریش بود و در سال 13 عام الفیل در مکه به دنیا آمد. کنیه اش "ابوحفص" و مادرش ، حنتمه، خواهر ابوجهل بود. تا پیش از گفتن شهادتین ، از دشمنان سرسخت رسول خدا به شمار می رفت. و لذا بنا بر برخی روایات، از سوی قریش مامور کشتن پیامبر شد اما در آن هنگام متوجه شد که خواهر و شوهر خواهرش مسلمان شده اند، از این رو خشمگین به خانه آنها رفت و خواهر خود را به شدت کتک زد اما بعد از مدتی شهادتین گفت.
ادعاست که او در بسیاری از جنگ های زمان رسول خدا شرکت داشت، لیکن مورخان هیچ ماجرایی از مبارزات او را نقل نکرده اند. عمر در سقیفه بنی ساعده حضور داشت و بیشترین نقش را در برگزیدن ابوبکر ایفا کرد، از این رو ابوبکر در هنگام مرگ وصیت کرد که عمر بعد از او خلیفه شود. پس در سال 13 هجری خلافت را در دست گرفت و نام امیرالمومنین را برای خود برگزید و دو سال و شش ماه خلافت کرد و در این مدت به تاسیس دیوان و دفتر برای حکومت پرداخت. در زمان خلافت او سرزمین های عراق ، فلسطین، شام، مصر و بخش هایی از ایران فتح شد.
یکی از اقدامات نادرست وی طبقه بندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا بود که باعث ایجاد فاصله طبقاتی بسیاری در جامعه اسلامی کرد. با این حال نقل کرده اند که زندگی ساده ای داشت و در امور مالی سخت گیر بود. مورخان او را مردی بلندقد، سرخ رو و تند خو توصیف کرده اند که در موارد بسیاری به رسول خدا اعتراض می کرد که از جمله در واقعه صلح حدیبیه و متعه حج اشاره کرد.
حفصه دخترش، یکی از همسران رسول خدا بود. عمر در 27 ذیحجه سال 23 هجری در 63 سالگی بر اثر شمشیر پیروز نهاوندی (ابولولو) جان سپرد و در خانه رسول خدا مدفون شد. ( 1- اسدالغابه، ج 4، ص 145، 2- الکامل، ج 2، ص 209 تا 219 و 9 تا 19، 3- معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 31.).
- منع کتابت حدیث توسط خلیفه دوم:
تاریخ گواه است که خلیفه دوم عمر ابن خطاب اول کسی بود فرمان منع کتابت حدیث را صادر کرد . در تاریخ آمده است که به خلیفه گزارش دادند که در دست مردم یک رشته کتابهایی است که در آنها از سنن و احادیث رسول گرامی ضبط شده است. عمر از مردم خواست که همه را بیاورند به بهانه این که وی درباره آنها نظر دهد. پس هر کس نوشته ای داشت آورد به گمان اینکه او می نگرد و می خواند و اختلاف آنها را رفع می کند. اما وقتی احادیث رانزد او آوردند، او تمام احادیث را جمع کرد ودرآتش سوزاند. (تقیید العلم، ص 52. )
هم چنین درتاریخ طبری آمده است که هر موقع عمر کسی را برای اداره امور به نقطه ای اعزام می کرد، سفارش می کرد که از محمد، کمتر سخن نقل کنید، و من همکار شما هستم (تاریخ طبری، ط اعلمی، ج3، ص 273) و در تایید این مطلب ابن سعد در طبقات خود نقل کرده است که وقتی عمر "قرظه بن کعب" را به نقطه ای اعزام کرد، تا چند میلی مدینه به مشایعت او رفت و یادآور شد، عیت مشایعت این است که تورا تذکر دهم تا از محمد کمتر روایت کنید. (طبقات ابن سعد، ج9، ص7، ط بیروت، کنز العمال، ج 10 ، ص393، شماره 29482.)
با توجه به این مسئله که تمام مشکلات موجود دنیای اسلام بر سر بخش هایی از دین است که به صورت واضح و روشن در قرآن نیامده است و تمام مذاهب و فرق اسلامی بر سر اصول دین با یکدیگر توافق کامل دارند اما در تقسیر و بیان علل و بخش هایی از دین که استنباط آن به صورت روشن و واضح در قرآن نیامده است با یکدیگر اختلاف دارند و برای فهم این گونه موارد به سنت پیامبر رجوع می کنند و سنت پیامبر دقیقا همان چیزی است که در احادیث و سخنان نقل شده از پیامبر و یا رفتار پیامبر ثبت شده است و این راستا نیز خود را اهل سنت می نامند. پس عدم کتابت حدیث به ضرر تمام ادیان مذاهب اسلامی است ، چه از اهل سنت که خود را پیرو سنت پیامبر می دانند و چه تشییع که خود را پیرو سیره و روش پیامبر و اهل بیتش می داند. پس در حقیقت این مسئله که عدم کتابت احادیث پیامبر چه صدمه بزرگی به دین اسلام (چه شیعه و چه سنی) وارد کرد بر همگان مکشوف است پس این سوال مطرح می شود که در حقیقت عدم کتابت حدیث به نفع چه کسی تمام شده است ؟ و در پس این عمل چه هدفی نهفته بوده است که ما در ادامه این مقاله سعی بر این داریم تا علل و اهداف این امر و حقیقت شخصیت بنیان گذاران این امر را هر چه روشن تر و موشکافانه از یک دیدگاه بیطرفانه مورد بررسی قرار دهیم.
خلیفه دوم این توجیه را مطرح می کنند که فلسفه این کار این بوده است که :
1- مردم از تلاوت قرآن باز نمانند.
2- حدیث پیامبر با وحی الهی مخلوط نشود و قرآن از تحریف مصون بماند.
در بررسی مسایل بالا به نظر می رسد در ابتدا قبل از هر اظهار نظر شخصی و عقلی پیرامون این شبهات باید به سیره پیامبر که توسط خود اهل سنت نوشته شده است بپردازیم و سپس این مسئله را از جنبه عقلی مورد بررسی قرار دهیم.
در کتاب صحیح بخاری که از بزرگترین کتب حدیث اهل سنت می باشد آورده شده است که "ابوهریره می گوید: در سالی که پیامبر مکه را فتح کرد ، قبیله خزاعه ، به عنوان انتقام ، مردی از بنی لیث را کشتند، خبر به پیامبر رسید ، آنگاه پیامبر بر مرکب سوار شد و خطبه ای ایراد فرمود (خطبه را یاد آور می شود) ، آنگاه می افزاید: مردی از اهل یمن حضور رسول خدا رسید و گفت ای پیامبر خدا ، اینخطبه را برای من بنویس. پیامبر دستور داد که برای او بنویسند.(صحیح بخاری، ج 1 ، باب کتابه الحدیث، ص 30. ) .
پس طبقه تایید اهل سنت در حقیقت این مسئله که شخص پیامبر با نوشتن حدیث موافق بوده است و مردم را به نوشتن حدیث ترغیب می کرده است شکی نیست و با توجه به این که فتح مکه در سال 8 هجری اتفاق افتاد، پس اگر این مسئله باعث روی گردان شدن مردم از تلاوت قرآن می شده است باید خود رسول خدا که خود حامل وحی و نگهبان وحی بود و خود صلاح دین خود را بهتر از دیگران می دانست ، بیشتر از دیگران راجع به این مسئله نگران باشند اما همان طور که در حدیث بالا آورده شده است ، پیامبر شخصا دستور به کتابت حدیث فرموده اند. پس این شبه کاملا رد می شود. مگر به دو دلیل اولا اینکه عاملان این مسئله سطح درک و فهم خود را از پیامبر خدا بالاتر دانسته و صلاح دین او را بهتر از او تشخیص داده باشند و این بدان معنی است که ایشان مقام علمی و عقلی و نظری خود را از پیامبر خدا بالاتر دانسته و این امر ممکن نیست مگر اینکه ما قبول کنیم که حضرت محمد خاتم انبیاء نبوده و عمر خطاب بعد از او به پیامبری قوم خویش رسیده باشد. با فرض محال بودن این مسئله که هم اهل سنت (تمام مذاهب) و هم تشییع آنرا رد می کنند و هرگز سخنی از آن به میان نیامده است به فرض دوم می رسیم. اما دلیل دوم این است که عاملان این عمل نه به دنبال حفظ دین خدا بلکه به دنبال حفظ قدرت خویش بوده اند. اما در صورت اثبات این مسئله در گرو شناخت شخصیت حقیقی خلیفه دوم است . با نگاهی به گذشته این مسئله را در می یابیم که عمر بن خطاب در ابتدا به دنبال خلافت بر مسلمین بوده است و گواه این مسئله نیز حدیثی است در کتاب صحیح بخاری. در کتاب صحیح بخاری آمده است که در وقتی بیماری رسول خدا شدت یافت ، فرمود: "کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید" اما عمر گفت: بیماری بر او غلبه کرده ، کتاب خدا ند ماست ، برای ما کافی است. حاضران در مجلس ، در آورن و نیاوردن کاغذ ، اختلاف نظر پیدا کردند ، و وقتی پیامبر ف اختلاف آنها را مشاهد کرد، فرمود: برخیزید بروید، نزد من نزاع نکنید، این عباس می گفت: مصیبت بزرگ روزی بود که میان پیامبر و نگارش نامه ، ممانعت کردند. (صحیح بخاری ، ج1 ، باب کتابه العلم ، ص 30. ) اما همان طوری که این عباس نیز گفته این مصیبت بزرگ را کسی جز عمر خطاب بر مسلمین وارد نکرد . پس با توجه به مطالب بالا در می بابیم که عمر خطاب در ابتدا نیز به دنبال خلافت بر مسلمین بوده است و این راه نیز از هر اقدامی نیز در هر زمانی کوتاهی نکرده است.
پس به این نتیجه واضح نایل می شویم که عمر در حقیقت نه این که پیامبر خدا را قبول نداشت ، بلکه کتاب خدا و قرآن را نیز قبول نداشت که برای این امر دو دلیل نیز طبق روایات اهل سنت وجود دارد. اولا اینکه در هنگامی که پیامبر در حیات بود با دستور صریح پیامبر مخالفت کرده است و حتی در مستنداتی نقل شده است که پیامبر را به هذیان گویی قبل از مرگ متهم کرده است که این مطلب با نگاهی به اعتقادات ابتدایی یک مسلمان از هر مذهبی باشد نیز مغایرت کامل را دارد ، پس کسی که پیامبر با دستور پیامبر خدا مخالفت بکند از دیدگاه تمام مذاهب اسلامی و حتی غیر اسلامی جزو پیروان شریعت آن پیامبر به حساب نمی آید که ابن مطلب بستگی به شرایط و زمانی خاصی نیست و در هر زمانی صادق است. زیرا که لازمه پذیرش دعوت یک پیامبر در ابتدا ، پذیرش و تایید صدق گفتار و اعمال او در تمام مدت ، از هنگام مبعوث شدن تا هنگام مرگ می باشد و شک در در هر برهه ای زمان بعثت آن پیامبر در حقیقت شک نسبت به حقیقت پیامبری اوست . زیرا نمی توان گفت که پیامبری پس از بعثت مدتی در مدت خاص و شرایط خاصی دارای صدق گفتار بوده و در شرایط دیگر سخنانش از صدق به دور بوده است. پس لازمه این که ما شخصی را به پیامبری قبول کنیم لازمه پذیرش صدق گفتار و رفتار او در تمام لحظات عمر اوست تا بتوان در آینده گفتار و رفتار او را مورد االگو قرار داد.
حال با روشن شدن مسئله بالا به خوبی روشن می شود که عمر در حقیقت یک مسلمان واقعی نبوده است . یعنی اعتقادی را که حتی یک مسلمان عامی با هر مذهبی نسبت به دین خدا و پیامبرش دارد را نداشته است. در این جا این سوال مطرح می شود که پس او که بوده است!!!!
حال این سوال مطرح می شودکه اگر او یک مسلمان واقعی نبوده است پس او چرا به بهانه اینکه قرآن دچار تحریف نشود دستور نابودی تمام احادیث پیامبر را صادر کرد . به نظر می رسدکه با بررسی موشکافانه تر این دستور عمر خطاب می توان علاوه بر این به قصد و نیت حقیقی او پی برد ، می توان ابعاد خاموش شخصیت وی را نیز هر چه بیشتر روشن تر کرد.
قرآن کتاب آسمانی مسلمانان است و بزرگترین معجزه حضرت محمد (ص) و به تایید تمام مذاهب و فرق اسلامی محکم ترین دلیل و برهان پیامبری او از جانب خداوند است، پس هر گونه قبول ، رد و یا شک در قرآن و آیات قرآن به منزله شک در پیامبری و بعثت حضرت محمد می باشد.
همان طوری که در بالا آمده است مهم ترین دلیل خلیفه دوم برای نابودی احادیث ، مصون نگهداشتن قرآن از تحریف می باشد . اما خداوند در قرآن می فرماید که این کتاب را من نازل کرده ام و خود نیز حافظ آن از هرگونه تحریف هستم و شایدجالب باشدکه بدانید به اعتراف تمام مذاهب اسلامی از سنی و شیعه، یکی از بزرگترین معجزات قرآن که در طول سالیان متمادی پس از بعثت پیامبر نیز استمرار داشته ، همین یکتا بودن قرآن و بدور از تحریف بودن آن است به طوری که تا به حال هیچ اختلافی در بین مذاهب درمورد نص قرآن نبوده است و در حقیقت این اعتقاد از بنیادی ترین اعتقادات یک مسلمان عامی با هر مذهبی است که این کتاب دقیقا همان کتابی است که از جانب خداوند بر حضرت محمد نازل شده است. پس در حقیقت کسی که در حقیقت این مسئله به هر نحو و با هر دلیلی شک کند در حقیقت شک در معجزه بودن قرآن و هم چنین شک در راستی و درستی قرآن و به طبع شک در پیامبری حضرت محمد (ص) کرده است ، زیرا این مطلب جزء نص صریح قرآن است و نیاز به هیچ گونه تفسیری ندارد و همان طور که در بالا گفته شد شک در نص صریح قرآن، شک در خود قرآن است و کسی که در این گونه موارد شک داشته باشد یک مسلمان (یعنی تسلیم امر خدا و گفتار خدا) نیست و در حقیقت از دین خارج است پس به نظر می رسدکه خلیفه دوم به هیچ کدام از موارد بالا (با ارائه مستندات و دلایل عقلی) اعتقاد راسخی نداشته است.
البته شاید با نگاهی به گذشته خلیفه دوم بتوان پاسخ این سوال را بهتر دریافت
البته با در نظر گرفتن مستندات عقلی و نقلی که تماما بر اساس کتب اهل سنت گردآوری شده است می توان یک قضاوت عادلانه در مورد حقیقت شخصیت خلیفه دوم انجام داد که من صلاح می دانم این مسئله را به وجدان بیدار خواننده واگذار نمایم
امضا:عمرالکنکاشین